نازنین جون
الان چیزی به ذهنم نمی رسه بگم اینو بگو یا این جوری کن ( شرمنده خیلی خسته ام ) ولی یک همچین موردی رو من هم داشتم زیاد :
مثال 1 /
هر وقت منزل مادرشوهر بودیم یا می اومد تا می دید من یا شوشو به پسرم می گیم برو دستشویی کارتو بکن بعد بریم بیرون ،مادرشوهرم زود می گفت ول کنین بچه رو داشته باشه میگه دیگه
( بهش هم چندین بار توضیح داده بودم که بچه است می خواد بازی کنه یادش میره و ... ) یکبار که مهمون بودیم خونه شون پسرمو دستشویی نبردم ( با مشورت شوشو ـ آخه اونم کلافه شده بود ) تایم پرشدن مثانه اش رو بدست آوردم ـ توی آسانسور که بودیم دیدم میگه جیش دارم، گفتم تحمل کن برسیم اونجا بعد برو ـ رسیدیم و در رو باز کردن ( از اونجایی که می دونستم اگه بگم پسرم برو دستشویی مادرشوهره چی میگه) گفتم ابوالفضلم بور دستشویی ، زود بچه رو بغل کرد گفت ای بابا ، بزار خودش بفهمه ، انقدر هنوز نیومده .. اَه ـ 10 قدم هم نرفته بود که
بچه ام خودش رو توی بغل مامان بزرگش تخلیه کرد فکر کنم حداقل 150 سی سی بود
از اون موقع به بعد هر موقع حرف این جور چیزا میشه به پسرم می گه هر چی مامانت میگه همون کار رو بکن و گوش کن