مادر شوهرم همش شوهرم پر میکنه همش دخالت میکنه تازه زمین گیره.امشب دعوامون شد شوهرم میگه چون کیف مامانم قبول نکردی ک برات هدیه داده از چشمم افتادی و تو یه زیر خاب بیشتر نیستی.راستش اگر دو تا اجر از دیوار رابطمون مونده بود امشب اونم ریخت.
اطلاعات تکلمیلی بقیه مطلب بخونین تا وضعمو خوب درک کنینو بعد بگین واکنشم چی باشه چون بچه دارم هی میخام بجنگم....
و
طبقه بالا مادر شوهرم زندگی می کنم.
قبل از من جاریم اینجا زندگی میکرد.
حالا که من اومدم مادرشوهرم بخاطر تن پروری و تنبلی بسیار زیاد خودش از پا انداخت.خلاصه خانومی که شما باشی من موندم و اینکه کاراش بکنم .اوایل میرفتم حتی وقتی حامله بودم ولی دیدم مادر شوهرم هرچی داشته داده به بقیه جاری هام و برادرشوهرم و عملا هیچ کمکی ب ما نکردن و هیچ کاری نکردن برامون.و از طرفی تمام کاراش گردن من بود و تازه خودمم بچه دارم و نمیتونستم.حالا هم میرم یکبار در هفته و تمام کاراش میکنم غذا هم میپزم براش میدم.اما بخاطر اینکه هر روز نمیرم طلبکارن همه فامیل شوهرم و حتی خوده شوهرم و مادر شوهرم حس طلبکار دارن.انگار خانواده من بچه بزرگ کرده نوکر اینا بشه.خوده شوهرمم اکثر وقتاشو میره ب مادرش برسه کاراش بکنه از زمان خودمون میزنه تا کارای اونا رو بکنه.چ کنم شرایط اجاره نداریم اصن شوهرمم راضی نمیشه ک بریم از اینجا.