الان نزدیک به۱۰روزه قهره و مقصرم خودم بودم. چندیار رفتم سمتش واسه آشتی اما منو پس زد. راه حلی دارید که واسم بی اهمیت بشه دیگه کم محلیاش واسم مهم نباشه و منم بشم مثل خودشو نشون بدم که انگار وجود خارجی نداره
منکه هرگز نتونستم بیخیال بشم.امیدوارم تو بتونی
به نظرم نزارید این اتفاق بیفته و قهرتون بیشتر طول بکشه
و اینکه اگر دیگ براتون مهم نباشه چیزی فک نکنید درست میشه زندگی بلکه بدترم میشه ....
گلی چند روز وقت بزار بعد سعی کن آروم و با زبونی که فک می‌کنه روی همسرتون تاثیر داره صحبت کنین و بهش بگین که میدونین مقصرین و. عذر خواهی کنین بابت رفتارتون ....
چون اگر بی اهمیت ازش بگذرید کم کم عادت می‌کنین هر دو و فردا روز به مشکل های خیلی جدی تر بر میخورین
گلی اگر شما بابت رفتارتون خودتون رو مسعول بدونین و واستون اهمیت داشته باشه مطمعن باشید پس فردا روز اگر دوباره بحث شد و شوهرتون مقصر بود هر کاری می‌کنه تا مشکل حل بشه و بی اهمیت نمیگذرع اما اگر شما بی اهمیت گذاشتید فردا روز هم همسرتون همین رفتارو دارع
نمیگم عزت نفس رو خرد کنین ،نه !!
اما این که خودتون رو بزنید ب بی خیالی هم فایده ای نداره و مطمعن باشین خودتون هم اذیت میشین!
پس بهتره با یک مشاور خانواده صحبت کنی و ببینی مشکل اصلی کجاست و سعی کنین باهم حلش کنین
عزیزم تاپیک هاتو قبلا خوندم و تا یک جایی در جریانم
گلی میدونم سخته ، ولی اینو بدون اینکه بخوای بی اهمیت بگذری هم چیزی درست نمیشه ....
عزیزم شما اگر واقعا زندگیتو دوست داری ، حتما با یک مشاور خوب صحبت کن
و اینکه تاپیکت هاتو دیدم حس میکنم همسرتون فقط داره این کارها رو انجام میده که شمارو بترسون و کاری کنه که دیگ حرف از خودکشی نزنین ....
البته مطمعن نیستم ولی لطفاً لطفا حتما سعی کن با چند تا مشاور خوب حتما حرف بزنی چون اونا خیلی بهتر میتونن کمکتون کنن
آفرین حتما با مشاور صحبت کن
و اینکه به نظرم بعد چند روز ک آروم تر شد فضا و جو خونه ، حتما زمانی رو بزارید و ازشون بخواید بدون دعوا و لجبازی و غرور کاملا منطقی درباره مشکلات و توقعات هم حرف بزنین
حتما بگین چه توقع هایی دارین ازهم ؟!، یا چه رفتار هایی باعث ناراحت شدن تون میشه؟! یا ، مشکل اصلی تون از کجا می‌تونه باشه ؟! یا چه تفکراتی هنگام بحث با در مورد هم دارین و داشتین و ......
حتما در این موضوع باهم منطقی بدون هیچ تنشی صحبت کنین
انشالله که مشکلتون حل بشه
چیکار کردی که انقد فشار بهش امده
ما الان ۸ساله با هم زندگی میکنیم از همه خصوصیات همدیگه خبر دازیم کاملا همو میشناسیم اولین باره که همچین شده که واقعا دیگه تحمل این رفتاراشو ندارم. فردا بعد از۱۵روز مرخصیه و میدونم قصد داره با مادرش و بچه ها برن تفریح و منو نبره
والا ماهم قهریم از ظهر تاحالا ول کردم اومدم خونه بابام اعصابم‌نمی‌کشید دیگه
گفتم آروم شدم خودم‌میرم
زندگیت روز به روز سرد تر میشه به جاش راه حل مدیریت یاد بگیر
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
36 ثانیه پیش
37 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
