من نه ساله که بودم بخاطر یک موضوع دست چپم شروع کرد به لرزش و هنوزم همینطوره
کلاس چهارم رو تازه شروع کرده بودم که معلم اولین تست ریاضی رو گذاشت....بکی از سوالات رسم شکل بود...من با تلاش فراوون مشغلول رسم بودم اما خب دستم یاری نمیداد و خط کش تکون میخورد و نمیتونستم بکشم که یک دفعه معلم مو دستمو گرفت و دستمو بلند کرد و گفت تنبل درسنخون کلاستون رو بشناسید که از استرس توان کشیدن چهارتا خطم ندارن....بچه ها هم خندیدن.....من مات به معلم نگاه کردم سرمو انداختم پایین و خودمو با برگه مشغول کردم اما بغض تو گلوم و اشک حلقه زده تو چشمم نمیذاشت نه برگه رو ببینم نه ادامه بدم.....وقتی معلم برگه منو تصحیح کرد عینکش رو که نوک دماغش میزد رو داد عقب و یک نگاه بهم کرد چون تمام سوالات رو درست نوشته بودم و فقط رسم رو نتونسته بودم بکشم
هر چند بعدها با مشکلم تونستم کنار بیام و راه حل برای گرفتن مناسب خطمش تو دستم پیدا کردم و بی نقص تمام کارهای مربوط رو انجام دادم اما این خاطره تا زمان مرگم فراموشم نمیشه و الان با ۳۹ سال سن هنوزم گاهی اشکم سرازیر میشه
ما ادمها خیلی بدیم خیلی