2733
2764

ویه کاغذ هم دستش بود تبلیغ غذاخوری یاسفره خونه رو میکرد ولی باناراحتی بعد به من که رد میشدم گفت خانوم شما غذا نمیخواین؟ دقیق یادم نیست چنین چیزی گفت  وباناامیدی بهم میگفت  منم گفتم نه ممنون 

ازدیروز قیافشو یادم میاد دلم میسوزه .

یا یبار چند تاجوان سیستانی بلورجات میفروختن  یکیشون زنگ خونمون رو زد .گفتم لازم نداریم گفت یدونه بخر  گفتم نمیخوایم پول نداریم گفت بخر بعدا پولشو بده گفتم نه نمیخوام بعد باحالتی ملتمسانه گفت خب چرا هیچ کی از ما چیزی نمیخره خیلی لحنش ناراحت بود اون صدا هم همیشه توگوشمه .

خیلی زود روحیم بهم میریزه این چیزا رو میبینم شما هم همین طورید ؟

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید

من کامیون بردم تعمیر ی دختر جوان جوراب میفروخت منم نشسته بودم زیر درخت داشتم صبونه تخم مرغ درست میکردم اومد التماس کرد ک جوراب بخر منم گفتم گناه داره کارت بهش دادم گفتم بکش دیدم داره نگاه صبونه میکنم گفتمش بشین بخور گشنش بود نشست خورد ۳۰تمن بود دیدم ۴۰تمن کشید گفت کمکم کن گفتم اشکال نداره دیدم جوراب سفید بهم داد گفتم مشکی بده گفت نه سفید کسی نمیبره منم پوشیدم دم ب دقیقه کثیف میشن خلاصه اینم از این

آقا هستم
قطعا ناراحت کنندسولی سعی کن زیاد بعش فک نکنی ک ناراحتیت ادامه دارنشه

ازبچگی اینطورم بچه بودم یه اقایی سبزیجات اورده بود باگاری توکوچه هیچ کس ازش نمیخرید منم رفتم توخونه هرچی گفتم بخرید کسی گوش نکرد توذهنم مونده اون اقا

منم مثل تو ام بچه که بودم هر وقت با مامانم میرفتم بازار آدم هایی میدیدم که معلول هستند و توی کوچه نشستن و گدایی میکنن دلم میسوخت شبها دعا میکردم پولدار بشم یه خونه بخرم کولر داشته باشه همه ی اون ها رو بیارم تو خونه بگم اینجا راحت زندگی کنین اون وقتها بندرعباس زندگی میکردیم اون جا بیشتر وقت سال هوا خیلی گرمه  الان هم بیرون بچه های کار رو میبینم همش گریم میگیره ولی وضع مالیم خوب نیست بتونم بهشون کمک کنم 

منم مثل تو ام بچه که بودم هر وقت با مامانم میرفتم بازار آدم هایی میدیدم که معلول هستند و توی کوچه نش ...

خدا به دل بزرگت نگاه کنه وثروتمندت کنه تابتونی دستی رو بگیری ان شاالله 

یه بار رفته بودم جلوی در درمانگاه منتظر مربی رانندگیم بودم تا بیاد بعد یه بچه اومد جلوم گفت خاله تورو خدا برام اسنک بخر گفتم بچه پول باهام نیست بعد گفت خب از کارتت بخر گفتم بچه کارت هم باهام نیست من اونموقع اظطاب اجتماعی داشتم نمی‌تونستم برم جلو با اسنک فروش حرف بزنم تو فکرم افتاد برم از همسرم که تو محل کارش بود پول بگیرم بدم به اسنک فروشی برا بچه اسنک بگیرم ولی مربی رانندگیم زنگ زد گفت بیا من رسیدم بعد که رفتم تازه یادم افتاد من کارت باهام بوده ولی اون لحظه یادم نبود که کارت باهامه ولی بچه خیلی اصرار کرد من اون حالت ملتمسانه که ازم خواهش میکرد رو هنوز یادمه یکی دیگه جای من برا بچه اسنک خرید ولی من سرمو که گرفتم بالا دیدم یا ابالفضل اندازه بیست تا بچه به سن و سال اون داشتن همون اطراف بودن میدونستم برا یکی اسنک بخرم بقیه هم میخان 😐😑البته قیمت اسنک هم دونه ای پونزده تومن بود یه بار همسرم که داشته برمیگشته از اون جا یکی از همین بچه ها جلوشو گرفته گفته عمو برام اسنک بخر اونم گرفته براش حالا که سر بلند کرده دیده بیستا بچه دارن اصرار میکنن عمو برا ما هم بخر 😑😐

آقایون درخواست دوستی ندین میترکونم کاربریتونو🍃متاهل و متعهد به همسر💍عاشق کتاب همسر زندگی و روانشناسی 🍃دانشجوی روانشناسی 🍃اطلاعات شخصی درباره زندگی شخصیم نمیدم 🍃آقایون ریپلای نکنن🍃ازسال98خواننده خاموش بودم 🍃درخواست دوستی هیچ کسی پذیرفته نمیشود لطفا به اعتماد ها خیانت نکنید💛
یه بار رفته بودم جلوی در درمانگاه منتظر مربی رانندگیم بودم تا بیاد بعد یه بچه اومد جلوم گفت خاله تور ...

حالا بازهم اینا بچه بودن اونایی که من دیدم بزرگن باید زن وزندگی داشته باشن غرورشون چی میشه پس 

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2762
2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   909hana_khanom  |  16 ساعت پیش
توسط   ،گ  |  3 ساعت پیش