از اول ازدواج هر چی شده گفته طلاهات
از دستش به شدت ناراحتم
دوتا از النگو هامو سر چیز الکی فروخت گفت بعدا میخرم
حالا گیررداده میگه زمینمودبفروشم توهم طلاهاتو بفروش یه شهر بزرگتر خونه بخریم برای زندگی نه برای پس انداز
به مادرم گفتم گفت اصلا همچین کاری نکن مردم طلا میخرن تو طلاهاتو بفروشی
شب تو خواب از شدت عصبانیت با چاقو میزدمش
میخواستم امروز بهش بگم تو هیچ کاری ازت برنمیاد اینارو هم به باده هوا میدی و طلاهارو پرت کنم تو صورتش
ولی حس میکنم این طرز رفتار خیلی بده
لطفا رفتاری و حرفی بهم یاد بدید بدون درگیری و تنش قانعش کنم که طلاهامو ندم