2733
2764

به خاطر مادر شوهرت زندگیت رو خراب نکن

این که شوهرت طرف اونا رو گرفته خیلی ناحقیه و می‌دونم چقدر گناه داری هر چیزیم می‌شد نباید دست روت بلند می‌کرد

ولی این یه بار و کوتاه بیا 

دیگه مادرشوهرت حرفی زد خودت جواب بده 

به شوهرتم می‌خوای بگی با فوش نگو خانوادشن، بگو مادرت فلان چیزو بهم گفت تاثیرش خیلی بیشتره تا بگی خانواده عقب موندت بهم فلان چیزو گفتن

توی شروع دعوا مقصر مادرشوهرت بود توی ادامه دعوا مقصر خودت

ولی توی اون بخش زدن مقصر شوهرت

حالام جمع نکن برو خونه خانوادت که این‌جوری بیشتر مادرشوهر عزیز می‌شه 

بمون و یه چند روزی سر سنگین باش 

ولی رابطتت رو با مادرش خیلی کمتر کن

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید

اسی آخر چ‌کردی؟؟

و خدایی که در تمام دل آشوبی هایمان در میان تمام هست ها ونیستهایمان، در میان تمام فراز ها وفرودهایمان دستمان را گرم می فشرد وما حس میکنیم چه عمقی دارد حضور مهربانش وما چه مخلوق با ارزشی هستیم که سرمای دلمان در تنگا تنگ نا امیدی ها وتاریکی ها، در نبودها ونشدن ها، در غارت حس عمیق امنیت، به کور سویی از امید چنگ می زند و چون کودکی بی تاب از اغوش مادر، بی درنگ آرام میگیرد ومن هر روز با خویش تکرار میکنم: من خدایی دارم فراسوی تصوراتم که مرا به آغوش مهربانش عاشقانه میفشرد وچه زیباست حس مبهم دوست داشته شدن در میان تمام دلشکستن ها.
نه عزیزم بابام خیلی بدتر از اینا هست اون از من ناراضی تر هست برای زندگیم چون همه جوره داره زندگیم سا ...

عزیزم حالا که خانواده ات پشت ات هستند با این حرفهایی که راحه به همسرت زدی برو جدا شو ..بچه که نداری؟؟

اسی چ‌کردی اخر؟؟

تعریف کن 

و خدایی که در تمام دل آشوبی هایمان در میان تمام هست ها ونیستهایمان، در میان تمام فراز ها وفرودهایمان دستمان را گرم می فشرد وما حس میکنیم چه عمقی دارد حضور مهربانش وما چه مخلوق با ارزشی هستیم که سرمای دلمان در تنگا تنگ نا امیدی ها وتاریکی ها، در نبودها ونشدن ها، در غارت حس عمیق امنیت، به کور سویی از امید چنگ می زند و چون کودکی بی تاب از اغوش مادر، بی درنگ آرام میگیرد ومن هر روز با خویش تکرار میکنم: من خدایی دارم فراسوی تصوراتم که مرا به آغوش مهربانش عاشقانه میفشرد وچه زیباست حس مبهم دوست داشته شدن در میان تمام دلشکستن ها.
دقیقا عزیزم هاررررر شده وظیفه میدونه گاهی نگاه بقیه عروس های فامیل می کنم فقط می گم خوش بحال شون که ...

اون داره تجریکت میکنه بیشتر ازشون بگیری درست مثلِ شوهرِ دوستم

همه دنیا بخواد و تو بگی نه....نخواد و تو بگی آره تمومه...همین که اول و آخر تو هستی....به محتاج تو محتاجی حرومه ❤
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2762
2741
2687
داغ ترین های تاپیک های امروز