خواهرم بعد یه سال اومده خونه ی بابام گفت بچه هام خیلی دلشون میخواد دخترتو ببینن دیشب شوهرم گفت میبرمتون حاضر شدم گفتم خالم پنج شنبه دعوت کرده عقد پسرش گفت چه خبره تا پنج شنبه میخوای بمونی فقط یه روز منم گفتم واسه یه روز نمیام گفت نمیبرمت باید بیفتی گوه خوردن لباساشو عوض کرد و رفت نشست پای گوشی انقدر حرص خوردم همش بحثمون بود سر بیشتر مسائل اینطور اذیت میکنه
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید