من نامزد بودم و دو روزی هست طلاق گرفتم حال روحیم اصلا خوب نیست از صبح مادرم دیده دارم گریه میکنم
الان از بیرون اومده میگه پولی ک بهم بدهکاری بده گفتم باشه بهت میدم الان حالم بده ول کن باز میگه تو معلوم نیست کی میخای بدی پول منو میخوری داد زدم گفتم بسه گفتم بهت میدمش حالمممم بده حمله کرد بهم با دستاش صورتمو گرفته بود و اون یکی دستش ناخوناش فشار داد و پوستم و زخم کرد من اصلا قصدمون این نبود ناخونام کاشته خاستم هولش بدم اونور صورتش ی زخم عمیقی افتاد و اصلا قصدی نبوده بهم میگع خراب حق داره شوهرت طلاقت دادع لاشی
هروقت با پدرم دعواش میشد میرفتم بغلش میکردم گریه میکرد ولی دید تو چه شرایطم ول نکرد
الان منو کرده مقصر نمیگه خودش حمله کردع
اومدم تو اتاق یه ورق قرصم اوردم خسته شدم ازوهمه میخورم از خانولدمم میخورن