یه روز یه پمپ چی میبینه پشت یه پارس نوشته ان شاالله آزادیت
بعد پمپچی میبینه که شلوغه ومیره ازراننده میپرسه قضیه این چیزی که پشت ماشینت نوشتی چیه.
راننده میگه داستانش طولانیه ولی من کوتاهش رومیگم
من شوتی هستم ویه روز پرازمشروب بایکی ازدوستام که ماشینش خالی بود داشتیم میرفتیم که یهو پلیسا اومدن دنبالمون اون دوستم که ماشینش خالی بود رفت خودشو تحویل داد تا سرشون گرم شه که من بتونم فرارکنم....
ومن منتظرم اون آزاد شه.
آدم باید همچی دوستایی داشته باشه که پشتت وایستن لطفاپربازدید کنید همه بخونن