بعدم چیزایی که نمیخوام مادرش ابنا بفهمن رو خیلی با سیاست بهش میفهمونم که نگن
مثلا یه چیز میخوایم بخریم میگم بیا تا نخریدیم نگیم. چون یهو میگیم میخوایم یه چیز بخریم بعد یهو میبینی اصلا جور نمیشه ضایع میشیم. یا میگم بیا تا مسافرت قطعی نشده به کسی نگیم. من حتی به مامان و بابامم نمیگم. اخه اصلا قانونشه به کسی بگی اصلا جور نمیشه بری.
یا میگم دعوامون رو خانواده هامون نفهمن. اونا چه گناهی کردن که بشینن تو خونه فکر و خیال ما رو بکنن. ما زن و شوهریم زود آشتی میکنیم. خلاصه که انقدررررررررر دور از چشم مادرشوهرم به شوهرم محبت کردم که الان مطمئنه حتی مادرش هم قدر من دوستش نداره و به من بیشتر اعتماد داره