خواهر و برادرم معلولیت دارن خیلی حالم بده. همش
ناراحتم حس میکنم همه اطرافیان یه حس ترحم بهم
دارن. برادرم که نابینا ان و راهم نمی تونن برن. و خواهرمم راه میرن اما دچار سادگی هستن و بی سواد هستن. و تو
خیابون هم حتی بعضی وقتا لج میکنه داد میزنه و آبروریزی میکنه و از خونه هم میره بیرون. همه به چشم
ترحم و بدبختی بهم نگاه می کنن. دارم عذاب میکشم.
همیشه حس بدبختی و ترحم نسبت به خودمم دارم.
بخاطر اینکه چهره خوبی هم ندارم بیشتر حس بدبختی
بهم دست میده. بقیه و اطرافیان از ما خجالت میکشن
هیجا مارو دعوت نمی کنن مهمونی خونمونم مگر چی
بشه بیان. اکثر کسایی که شرایط مو متوجه شدن اصلا
رفتار شون ازین رو به این رو شدش باهم. همش خجالتم
میدن. و با حالت تمسخر باهام صحبت می کنن. جوری که انگار من آدم نیستم و حق زندگی ندارم. بخاطر شرایط مون هیجا حتی بازار و بیرون ساده هم نمی ریم سر همین
قضیه افسردگی گرفتم. همیشه با خودم میگم چرا من مگه چیکار کردم انقدر عذاب بکشم. نگاه های مردم هم خیلی عذابم میدن. برای همون از اجتماع و بیرون هم فراری شدم.😭🥺💚💔