پیرو تاپیک از دختر نوجونم متنفرم

🥲متاسفانه از این مادرا خیلی زیاده نمونش مادر خود من ک از بچگی پیش همه میگف من پسر دوس داشتم از اول بااینک پسر هم داشت همیشه همه جا میگف من عاشق پسرامم ولی چکار کنم اینم باید بخام دیک هیچوقت برام لباس نمخرید هیچوقت بغلم نکرد برام خوراکی نمخرید پیگیر درس و تکالیفم نبود هیچوقت حتی موقع کارنامه گرفتن من مدرسه نمیومد هیچ کاری برامن نکرد هر عروسی و مهمونی بود بهترین لباس و میخرید ارایشگاه میرف و بمن لباسای کهنه و پاره میپوشوند ب برادرم تا ده تا محل اونورتر میرف خوراکی میبرد ولی مدرسه من سرکوچع بود منو گرسنه میفرستاد مدرسه دچار وسواس شدم تو ده سالگی انقدر منو دکتر نبرد ک توهم میزدم و از مدرسه موقتا اخراجم کردن همیشه حلوی دیگران تحقیرم میکرد خوردم میکرد فحشای خیلی زشت بهم میداد همیشه منو نقل مجلس میکرد ک دخترم بی اندازه زشته و هرکی ام میگف من زشتم تایید میکرد ک دخترم واقعا بیریخته و شاید کسی نگیرتش هیچوقت هیچ محبتی ازش نگرفتم همیشه خدا همه پول و زندگی و توجهش برادر بزرگم بود من نوجوان بودم چون پول بهم نمیدادن نتونستم درسمو ادامه بدم تااخرشب نیرفتم سرکار ولی پول کرایه بمن نمیداد میدونین اخره همه این ازار ها چیشد؟من بخاطره این رفتار ها دچار بیماری روانی دوقطبی شدم ک ۴بار بخش اعصاب و روان بستری شدم مادرم وقتایی ک میومد ملاقاتم انقدر گریه کرده بود و غصه خورده بود ک تمام بدنش تاول زده بود من ۲۳سالمه و مادرم فقط ۳ساله ک بامن خوبه همون پسری ک عاشقانه میپرسیدش و چقدر قلبمو تیک تیک کرد با محبتاش متاسفانه درگیر مواد شده و هزاران بار کمپ رفته اما ترک نکرده من هیچوقت مادرمو حلال نخاهم کرد هیچوقت