قراره با مامانامون بریم ما ساعتش رو مشخص کردیم اونا هم مکانش رو
توقع داشتم بگه کافه ولی گفت بریم پارک
با مادرش یا خودش اصلا صحبتی نکردیم و همو ندیدیم فقط واسطه حرفارو رد و بدل کرد
خیلی خیلی استرس دارم در حدی ک خوابم نمیبره میترسم خودش یا مادرش منو نپسنده اخه من دماغم گوشتی و بزرگه ۵ ماه پیش هم با ی پسره رفتیم بیرون ولی منو نپسندید اصلا اجازه نداد ۵ دیقه صحبت کنیم سریع ببند شد و جلوتر از من رفت خیلی دلم شکست 💔 واسطه دوستم بود ابروم پیشش رفت
حالا فردا هم میترسم مثل اون موقع بشه توروخدا دعا کنین ب خوشی بگذره اگه قراره قسمت هم نباشیم لااقل من جواب رد بدم ن اون
ماه ها سر اون قضیه زجر کشیدم خدایا تاریخ رو دوباره تکرار نکن