2777
2789
عنوان

پایان غمگین ازدواج داداشم

18056 بازدید | 131 پست

تنها دلیل صحبت کردن ازش هم بازگویی یه تجربه برای دختران مجردی هست که تصمیم دارن حالا یه چند سال دیگه ازدواج کنند،

امشب تصمیم گرفتم راجب ازدواج و طلاق برادر بزرگم که تقریبا 42 سالشه الان صحبت کنم ، ما یه خانواده کاملا غیر مذهبی هستیم ، پدرم زبان فرانسه خونده بودن و مادرم هم معلم کلاس پنجم ابتدایی بودن و پدرم کارمند سفارتخونه ایران توی فرانسه بود و ما هممون اونجا به دنیا اومدیم و وقتی من پنج سالم بود بابا بازنشسته شد و برگشتیم و  ازون موقع تهران زندگی میکنیم ، 

برادر بزرگ من توی یه مهمونی خانوادگی دوازده سال پیش با یه دختر خانمی اشنا میشن که پدر ایشون امام جمعه شهرستان شمیرانات بودن(نمیگم چه دوره ای و نپرسید چون که جواب نخواهم داد) 

دختر یک روحانی که کاملا محجبه بودن و عقاید خیلی محکم و دانشجوی قران و احادیث بودن ، برادر من هم نمایشگاه ماشین داره ، این اشنایی بنا به اصرار داداش من هی طولانی میشه تا جایی که برادرم یک روز اومد خونه به مامانم اینا گفت من عاشق شدم باید بیاید بریم بگیریمش 

رمانی ک قراره پر بازدید شه 😂💔

ببخشید اگه غلط املایی دارم تند مینویسم و حقیقتا حسش نیست برگردم درستش کنم__ اهدافم برای زندگیم : گرفتن گواهینامه پایه یک ، مسافرت تنهایی بدون هیچ کسی  دبیر یا مهندس شدن ، تاسیس کارگاه خیاطیم و تاسیس ارایشگاهم __ میدونم خدا هوامو داره و ی روزی به تمام ارزو ها و هدف هام میرسم _ متولد اردیبهشت🐄 ؛ طفل شیر خوار طبیعت 🦥 سال خروس 🐓 ، خروس مزرعه ام و با همه میسازم ؛ از سوسک نمیترسم ولی مث سگ از مارمولک میترسم 😂😂

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز