امروز صب اومدم خونه عمم تنها اومدم مامانم اینا کنارم نیستن، یه کار خیلی واجب داشتم تو شهر عمم اینا باید میومدم به خاطر همین تنها اومدم، حالا هم عمم هم شوهرش خیلی خدمت میکنن چیزی کم نمیذارن و کلا از اولم خیلی باهم راحتیم با خانواده پدریم صمیمیم، پسر عمم خیلی خجالتیه حتی سلامم نمیکنه بهم و از این لحاظ خیالم راحته ولی الان بعد شام شوهر عمم مشروب آورد بخوره عمم هم میدونه و مخالفتی نداره میگه هر از چند گاهی میخوره عیب نداره، حالا اون یه اتاق دیگه میخوابه و من و عمه هام یه اتاق دیگه ولی باز خیلییی میترسم همش میگم نکنه مست کنه خدای نکرده . . .
تو رو خدا خیلی میترسم یه چیزی بگید آروم شم