2733
عنوان

میشه از این والدین بیشعور نباشید

| مشاهده متن کامل بحث + 14761 بازدید | 178 پست

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید

منم بعد اینکه رفت زدم زیر گریه 

بچه هام همه تو شک بودن خب من پیششون بودم کی رفتم اونو زدم و برگشتم؟😐😂

بعد گفتن بیاید بازی باز ما رفتیم بازی و داستانو یادمون رفت

تا چند شب بعدش دقیقااااا همین اتفاق باز تکرار شد 

این دفعه مرده واقعا بلند سر من داد میزد و بازم من حتی دستم ب پسره نخورده بود

عموم از خونه اومد بیرون گف چته 

گف این پسر منو زده 

عموی منم گف نه ای ازین کارا نمیکنه خیلی ارومه غیر ممکنه 

گفت نخیر پسر من ک دروغ نمیگه 

کوروش بزرگ : من اگه پیامبر بودم،رسالتم شادمانی بود و بشارتم آزادی و معجزه ام خنداندن کودکان.... نه از جهنمی میترساندم و نه به بهشتی وعده میدادم تنها می اموختم اندیشیدن را و انسان بودن را...

هیچی عموم و بابای پسره حرف زدن مرده رفت

منم باز گریه کردم گفتم میخوام برم خونمون اومدم برا بابام گفتم بابامم گف میرم با مرده حرف میزنم

هیچی شب بعدش ما رفتیم خونه ی عموم 

باز دور هم بودیم ک بابائه اومد تو حیاط 

گف بیا بیرون تو کوچه

گفتم نمیام😐

گف بیا کارت دارم

دست منو گرفت برد

دختر عمومم پشت سرم اومد

ب اون گف تو برو داخل من الان میام 

منو برد تو کوچه گف چرا پسر منو زدی 

گفتم من نزدمش من با بچه ها بازی میکردم من اصلا ندیدمش

کوروش بزرگ : من اگه پیامبر بودم،رسالتم شادمانی بود و بشارتم آزادی و معجزه ام خنداندن کودکان.... نه از جهنمی میترساندم و نه به بهشتی وعده میدادم تنها می اموختم اندیشیدن را و انسان بودن را...

گف داری الکی میگی 

پسر من الکی صورتش قرمز شده؟

منم گفتم نمیدونم 

باز شروع کرد ب دعوا کردن من 

منم تک و تنها تو کوچه خیلییی ترسیده بودم 

شاید مسخره باشه ولی خب من ی بچه بودم خودمو خیس کردم 

و اون فرد ب حدی بیشعور بود 

ک با اینکه منو تو اون وضع دید ولی بازم دعوام کرد

کوروش بزرگ : من اگه پیامبر بودم،رسالتم شادمانی بود و بشارتم آزادی و معجزه ام خنداندن کودکان.... نه از جهنمی میترساندم و نه به بهشتی وعده میدادم تنها می اموختم اندیشیدن را و انسان بودن را...

هیچی من با همون وضع گریون رفتم تو خونه خودمو پرت کردم تو بغل بابام😐

هر چی میگفتن چته خب چی شده 

من فقط گریه میکردم

رفتن دختر عمومو صدا زدن گفتن ملیکا مهرسا چشه

گف نمیدونم مرده اومد بردش تو کوچه نزاشت منم پیشش وایسم

مامانم میگه ما دیدیم تو با شلوار خیس اومدی داخل فک کردم برا این گریت گرفته🤦🏻‍♀️😂

هیچی دیگ منو اروم کردن

بابامم عصبانی برداشت رفت دم در خونشون

کوروش بزرگ : من اگه پیامبر بودم،رسالتم شادمانی بود و بشارتم آزادی و معجزه ام خنداندن کودکان.... نه از جهنمی میترساندم و نه به بهشتی وعده میدادم تنها می اموختم اندیشیدن را و انسان بودن را...
گف داری الکی میگی پسر من الکی صورتش قرمز شده؟منم گفتم نمیدونم باز شروع کرد ب دعوا کردن من منم تک و ت ...

مردک چندش اگربابای من جای بابای توبود میرفت دم خونشون سرشومیکردتوخشتکش ک بابچه اینجورحرف نزنه. مامانت چقدبیخیال بوده مظلوم گیراورده بودن

ب مرده گفت چرا دختر منو دعوا کردی 

اونم گف چون پسرمو زده😐

بابام گف نزده و اینکارو نمیکنه 

اگه هم زده لابد اذیتش کرده اینم زدش 

گفت نه پسر من تربیت شدس اذیت نمیکنه ک(دروغ مبگف عین سگ پسراش از دیوار صاف میرفتن بالا)

کوروش بزرگ : من اگه پیامبر بودم،رسالتم شادمانی بود و بشارتم آزادی و معجزه ام خنداندن کودکان.... نه از جهنمی میترساندم و نه به بهشتی وعده میدادم تنها می اموختم اندیشیدن را و انسان بودن را...

بابای من گف برو پسراتو صدا کن بیان 

مرده رف صداشون کرد 

پسراش اومد 

باباش گف مگه نگفتی این دختره زدت

پسره گف چرا 

بابام گف تو چیکار کردی ک زدت

گف هیچی من داشتم بازی میکردم یهو منو زد

بابام گف حرف چرت نزن بگو چرا الکی گفتی 

مرده هم گف درس صحبت کن پسر من دروغ نمیگه ک🗿(حیف ک اون موقع زبون الانمو نداشتم تیکه تیکش کنم کثافتو)

بابام گف همی الان داره دروغ میگه وقتی تو باباشی و اینقد بی عقلی معلومه نباید از بچه هاتم انتظاری داشت

کوروش بزرگ : من اگه پیامبر بودم،رسالتم شادمانی بود و بشارتم آزادی و معجزه ام خنداندن کودکان.... نه از جهنمی میترساندم و نه به بهشتی وعده میدادم تنها می اموختم اندیشیدن را و انسان بودن را...

یکی مرده گف یکی بابای من بحث بالا گرف

منم جیغ جیغ کنان رفتم عمومو اوردم😂

مامان و زن عمومم هم اومدن زن اون یارو ام اومد بیرون هیچی درگیر شدن

محله هم پر شده بود از صدای اینا و بچه ها ک میدیدن طولی نکشید ک ی مشت ادم اومدن اینارو از هم جدا کردن

بعد مرده با کمال پررویی برگشت گف من فردا میرم ازتون شکایت میکنم 

بابای منم گف اگ فردا بیرون بودی باشه برو هر غلطی میخوای بکن

(عموم سپاهی بود بابامم نظامی)

کوروش بزرگ : من اگه پیامبر بودم،رسالتم شادمانی بود و بشارتم آزادی و معجزه ام خنداندن کودکان.... نه از جهنمی میترساندم و نه به بهشتی وعده میدادم تنها می اموختم اندیشیدن را و انسان بودن را...

یارو خودش با پارتی اومده بود تو این خونه ها نشسته بود شغلشو نمیدونم واقعا ولی میدونم تو نظام نبود

بابای من زنگ زد چند تا از دوستاش اومدن اون موقع مرده خودش ب غلط کردن افتاد و معذرت خواهی کرد😂بسیار دلم خنک شده بود

و همه فک کردن اوکی دیگ ماجرا تمومه

کوروش بزرگ : من اگه پیامبر بودم،رسالتم شادمانی بود و بشارتم آزادی و معجزه ام خنداندن کودکان.... نه از جهنمی میترساندم و نه به بهشتی وعده میدادم تنها می اموختم اندیشیدن را و انسان بودن را...

امثال پدرت و عموت اومدن امنیت تامین کنن یا بیفتن به جون مردم عادی تهدیدشون کنن 

 امضام خونده بشه🤌وقتی از یک فروشگاه بزرگ خرید می‌کنید، کمک می‌کنید یک نفر هفتمین ویلای خود را بسازد و دهمین ماشینش را بخرد؛ اما وقتی از بقالی محل یا یک مغازه ساده خرید کنید آن فرد می‌تواند برای فرزندش آن وسیله‌ای که نیاز دارد را بخرد ... حداقل چند قلم از خرید هاتون را مخصوص بقالی و مغازه های کوچک بذارید و همه مایحتاج خود را از فروشگاه های بزرگ نخرید و به اندازه خود کمی جلوی این سیستم سرمایه دار پرور تبعیض آمیز را بگیرید.                              سپاس یزدان دختری ایرانی ام/یگانه پرستم  اهورایی ام      بی نام تو وطن نیز نام و نشان نداردکوروش بزرگ♥️      چو غرش شیران گذشت و رفت عوعوی سگان شما نیز بگذرد
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2762
2741

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز