من دو سال و هفت ماهه که ایران نیومدم و دیگه الان تقریا وارد ماه دوم بارداریم شدم و خیلی واقعا اذیتم دلتنگ خانواده و غذا ایرونی و دوستامونم و تقریبا دوماهه هر شب گریه میکنم.
امروز صبح داشتم مایع وافل رو میریختم تو وافل ساز و همسرم نشسته بود پشت میز داشت قهوه میخورد یهو یه پاکت گذاشت رو میز گفت ، منتظر نامه ای از دانشگاهت بودی ؟ گفتم نه
گفت این چیه اسم تو روشه و بازش کردم رزرو تیکت برای تهران بود:)
و بریم که چمدون ببندیم و اماده شیم برای یه پرواز طولانی و جذاب ، و بلاخره بغل مامانم بعد دو سال و هفت ماه:))))