یمدتیه شک کردم به وجودشون میترسم
یه مورد ک شک کردمو میگم براتون.
ما رفتیم روستا خونه ی یه اشنا اینا. چندتا گاو گوسفندو مرغو سگ گذاشته بودن توی یه حصار بعد ما چندتا خانواده بودیم رفتیم بعد فامیلامون رفتن نزدیکشون نازشون کردن عکس گرفتن باهاشون اینا همشون اوکی بودن بعد تا من میرفتم. همه ییی حیوونا همشونن شرو میکردن صدا درووردن حتی فرار کردن حتی یه گاوه بود حامله بود نشسته بود اونم پاشد در بره😑تا من رفتم اونور. دیدم همه شاکت شدن. من شک نکردم تا اینک دیدم با مامانموبابامم همینجورن ولی با بقیه اوکی بودن نفهمیدم چرا حس کردم یچی رومون دیدن حیوونا🥲💔