من مغازه پوشاک دارم(مال داداشمه وقتی سرکاره من میرم) امروز ی جوونی اومد پیراهن بخره خییلی عجله داشت موقع حساب کردن هرچه رمز کارتشو میزد اشتباه بود گفت اشکالنداره پیراهنو ببرم پولشو انتقال میدم رسیدشو میارم منم موافقت کردم،، بعد از نیم ساعت رسید برام اورد تشکر کردم گفتم رسید نمیخواست و...،بهم گفت مرسی که اعتماد کردی،این حرفش خیلی ب دلم نشست حالمو خوب کرد.
از اینکع ب کسی ک ن میشناختم ن میدونستم کیه حتی ازش نپرسیدم فامیلیت چیه؛ اعتماد کردم و اونم جوابمو با خوش قولی داد خوشحال شدم❤