خونه پدر بزرگم دعوت بودیم...بعد آشپزی به عهده خالم بود...مامان بزرگم یه عادتی داره همیشه مقداری نفت تو خونه نگه میداره..این دفعه نفتو ریخته بود تو قوطی روغن سرخ کردنی و گذاشته بودش تو اتاق...خالم نگو رفته دیدتش با خودش گفته عه مامان چرا روغنو اینجا گذاشته...برش داشته گذاشته تو کابینت...بعد حین سرخ کردن مرغ رفته اونو برداشته ریخته رو تیکه های مرغ🤣🤣🤣فک کنین نفتو جای روغن سرخ کردنی ریختههههه
آقا هیچکی شک نکرده بود...خونه دایی اینا کنار خونه بابابزرگمه منو و بابابزرگم رفته بودیم اونجا...تااااازه اصرار به داییم که شمام بیا غذای خیلی خوشمزه ای پخته خالم😂آخه دستپختش حرف نداره حالت عادی🥲🥲
یه مدت بعد مامان بزرگم اومد از بابابزرگم پرسید نمیدونی نفتو کجا گذاشتم ؟ هر چی میگردم نیست😂😂(طفلی نمیدونست خاله جان ریختتش تو شام)
نگو مامانم شک کرده به مامان بزرگم گفته از خونه بوی نفت میاد...
خلاصه ما برگشتیم...با مامان سفره چیدیم (خالم خودش کاری پیش اومد نموند) دایی هام و داداشم و منو مامان اینا با بابابزرگم سر سفره نشستیم...مامان در قابلمه رو برداشت بوی نفت همه جا پیچید🤣🤣🤣🤣حالا هی اون قسم میخوره نفت تو غذاس هی مامان بزرگ میگه امکان نداره تا اینکه مامان روغنو کشف کرد و فهمید نفت توشه....زنگ زدیم خالم و گفت که بله این شاهکار رو انجام داده....
وای اینقدر سر سفره خندیدیم....اون هیچی سیب زمینی سرخ شده رو هم ک آوردیم نگو قاشقی ک نفتی بوده رو خالم تو اونم چپونده...اولین لقمه رو همه تف کردیم😂....
مامان بزرگم ولی طفلی کلی ناراحت بود که بعد مدت ها دعوتتون کردم این دیگ چی بود سرم اومد😂