قدیما ارشام تهرانی بود
الان رمان ها اینطوری نیست..
اصولا یکی از اعضای گروه های کره ای عضو یک گروه مافیایی بسیار خطرناک است و یک دختر چشم و گوش بسته خدا بی خبر وارد این عمارت خطرناک میشه!!
چقدر هم از پسر اول رییس مافیا کتک میخوره ولی نمیدونم چرا نمیره!
اخرشم بجای به روش خودم رژت رو پاک میکنم سراغ تنبیه میره و بجای خداحافظی با دنیای دخترونه بانوی پاک که اسمش لیسا یا ماری یا الیزابت هست رو تنبیه میکنن!!ایشونم قند تو دلش اب میشه انگار یکچیزی نمیخواست که او از این مرد خطرناک دل بکنه!!
شایدم میکله مورونه باشه که دختره رو میدزدن و زندگی دختره از این رو به اون رو میشه