کاش یه بار خدا رو توی زندگیم میدیدم. کاش یه بار میومد و یه هدیه بهم میداد.
از بچگیم توی سختی بودم.
سالها آوارگی و مستاجری توی بدترین شرایط.
سالها حسرت خونه و اسباب بازی و دوچرخه و ...
تا خونه خریدیم و رفتیم یه کم جمع و جور شیم، یه عفریته اومد تو زندگی پدرم و الان 20 ساله مثل زالو داره داراییش رو بالا میکشه.
پدرم شغل خوبی داشت. اگه عقل داشت و مرد زندگی بود الان خونه زندگی و اوضاعمون جوری بود که توی فامیل کسی به گرد پامونم نمیرسید.
یه عمر توی افسردگی زندگی ای که برامون ساخته و کتکا و شکنجه هاش اصن نفهمیدم جوونیم چطور گذشت.
پارسال توی اوج بدحالیم یهو یه نوری توی زندگیم تابید.
یهو یه پسری رو دیدم که از همون اول اول میخش شدم.
اونقدر که این آدم به چشمم قشنگ و امن و آقا بود.
من حدودا 32 ساله و ایشون متولد 65
هرچی بگم که چقدر به چشمم قشنگ بود کم گفتم.
بعد یه مدت حس کردم اونم از من خوشش میاد.
اومد جلو و آشنا شدیم.
اما قسمت نشد با هم بمونیم.
من اونقدر از دست این پدر بی همه چیزم زخم به جونم بود که اصن نمیدونستم چطور باید این پسرو نگه دارم
اون پسر هیچی کم نداشت.
چهره عالی
قد و قواره عالی
شغل عالی
خونه
ماشین
عزت و احترام
خانواده خوب
الان چند سالته اسی
اما خب از دست دادمش و الان فکر میکنم متاهل شده باشه.
خیلی به خدا گله میکنم.
میگم خدایا یعنی تو خدای اون دختر بودی و خدای من نه؟
الان یکی دیگه داره آرزوهای منو زندگی میکنه و من موندم حسرت به دل
دلم با خدا صاف نمیشه
حس میکنم ازم متنفره
حس میکنم تو تیم اون دختره
برام سخته زندگی اینجوری
ولی دلم باهاش صاف نمیشه
چرا به هم خورد رابطتون؟
الهی بختت ی جای خوب باز بشه ،وسرنوشت اینقدر روشن باشه که این روزهای سختو فراموش کنی....
دورت بگردم ابجی بهترشو بهت میده غصه نخور نمیدونی الان کجاس ادرسشو نداری؟
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
