بچه عزیزم پارسال همین موقع ها باردار بودم ویار داشتم شوهرم هرچی میخاستم برام میگرفت
پسر خوشگلم به دنیا اومد و همه عاشق زیبایش شدن
بعد واکسن ۴ماهگی تشنجاش شروع شد
الان نزدیگ ۷ماهشه فقط میتونه غلت بزنه درکی از محیط اطرافش نداره
دیگه خسته شدم بریدم ۳ماهه یه پام مطب دکتراس یه پا بیمارستان یه پا نوارمغز و ام ار ای
وافعا چرا بچه بیچاره من
این همه آرزو داشتم براش
تحمل این درد برام سخته
حتی برادر زاده های خودمو ک میبینم سالمن ازشون متنفرم
لعنت به خدا
لعنت به همه چی
دیگه نمیکشم ...
کسی نیست مرحم زخم هام باشه
دیگه میخام تمومش کنم
ببینید پسر قشنگمو
چرا اخه
دیگه نمیکشم😭😭😭😭💔💔💔