یه جایی دور از خانواده ی خودم هستم.
اما با خانواده ی شوهرم همسایه هستیم.
شوهرم جونش در میرفت برا خانوادش ،واونا هم انقدر از این نقطه ضعفش استفاده کردن ومن و اذیت کردن.
خلاصه سر بهونه های مختلف یا زنگ میزدن یا میومدن دم در دعوا درست میکردن.
وهمسرم برخلاف میل باطنیش کلن باشون کات کرد.
خووووب
از وقتی باشون کات کرده کلن رفته تو فاز افسردگی .
کلی انرژی منفی داره برام
متولد ۷۰ هستم اما کل موهام داره از جلو سفید میشه.
عین یه مرده ی متحرکم
متولد چه ماهی هست
نکنه اردیبهشتی
عزیزم سعی کن فضارو براش شادکنی، دمنوش های ارامبخش بهش بده
دلم نمیخواد ولی گاهی برای نجات خودم دارم به طلاق فکر میکنم.
من ادم طلاق عاطفی نیستم داغون میشم.
اینم بگم رابطه ی زناشویی زیاده ولی من دیگه حالم بهم میخوره رابطه ای که بدون توجه ومحبت باشه.
با خانوادش آشتیش بده ...هیچ کس نمیتونه بدون خانواده زندگی کنه
اتفاقن چن وقت پیش پدرم واسطه شد وبردش که باخانوادش اشتیش بده.
کثافتا دوروز بعدش ،پدرش به خاطر یه بهونه ی مسخره کلی دری وری بم گفت
شوهرم باتری ماشینش خراب شده بود شب از پدرش گرفت
صبح پدر شوهرم اومد بخاطر یه باتری کلی به من توهین کرد
ادمهای سمی هستن
عزیزم سخته واقعا خوب اونگ باید درک کرد از خانوادش گذشته
محیط خونه رو براش شتد کن
دمنوش های گیاهی بده بخوره
اگه امکان اشتی هست اشتیشون بده
یه شام اشتی کنون‌ترتیب بده بدون اینکه شوهرت بفهمه.خانوادشو دعوت کن
بهش پیام‌های عاشقونه بده حتی اگه جواب نده
از علاقت بهش بگو
یا فانتزی های س.ک.سی از هر چیزی که اونو به وجد بیاره
