انصافا ادمای خوبی ان.اما قاطی شدن بیش از حد دلخوری ام میاره،استقلال کامل ندارم و از همه چیزم اگاهن
یه مدت میگفت بیا باهم سبزی خورشتی بخریم میدیدم جای ۱۰کیلو،۴۰ کیلو خریده دوتایی تمیز میکردیم تلف میشدیم تا از اون سبزی بده به دختراش،یکی دوبار حوصله کردم سومین بار سر یه کاری منم کمک نکردم.رفتم دیدم همشون باد کردن پدرشوهرم میگه اره دست تنها مسئولیت همه رو به عهده گرفتی نکنپولشو ازشون بگیر بده خودشون کمک کنن،خلاصه منم دیدم یبار ک من کمک ندادم ببین چقد ناراحت شدن.دختراش ک نه پول میدن نه کمک میکنن من بیچاره پولشم میدم یبار کمک نکردم ببین چه قشقرقی ب پا انداختن
فرداش گفتم فلانی شوهرم ک پسرت باشه میگه اخرین بارت باشه با مامانم کاریو شریکی انجام میدین ،خودت برو همه چی اماده بخر همش دونفر ادمیم بزار مامانمم با ابجیام هرکاد میخوان بکنن.مامانمم خسته میشه توامپس ابجیا چرا نمیان کمک
مادرشوهرمم هزار قسم و ایه نه از گلوم نمیره پایین و فلان و بهمان یجور حرف میزد انگار بمن لطف میکرده منم گفتم نه دیگه
از اون موقع یسال میگذره دختراش هنوز نتونستن مستقل بشن اما بازم مادرشوهرمو به کار میگیرن یکم کمتر شده چون میبینن مامانشون تنهایی از پس کارا بر نمیاد ولی بااینکه از منم ده سال بزرگترن نمیتونن گلیمشونو از اب بکشن بیرون،خلاصه دیگه.من روده درازی کردم و بحثم کلا عوض شد
اما عزیزم نکن اینکارو
اصلا به شوهرتم گله نکنفقط در این اگر خواستی بهش بگو دلم شکست مادرت گفت اینکارارو باباش میکنه و میدونه بابا ندارم و دلمو شکوند
نرفتنتو بگو مامانت مخالفت کنه دختر هر چی نامزدی کمتر بره ارج و قربش بیشتز
تعطیلات همسرت باهاش برو گردش.وقت بگزرونید اون بیاد خونه شما بمونه توام رفتی صبح برو اخرشب برگرد
جا داشت اونجا که مادرشوهرت گفته پسرم کاری نمیکرد خونه میگفتی هیچکس مجردی کار نمیکنه منم کار نمیکردم اما چه من چه دخورت بالاخره مادرشوهر ازش کار میکشه یا پسرم باید خونه مادرزن کار کنه چ عیب داره
اما اینم بگم گاهی حرف نزدنم خوبه
من اصلا باهاشون بحث نکردم اما کار خودمو پیش بردم بااینکه طبقه بالاشونیم اما نزاشتم پا از حدوحدودشون فراتر بزارن،همیشه مرموز باش و غیرقابل پیشبینی
اول نامزدی و زندگیته و شناخت کامل از هم ندارین از تنش ها و یکی ب دو کردن دوری کن