مادر شوهرم تا روز قبل عید مکه بود روز عید ی دست لباس بلوچی ی جفت کفش ی کیف ی شال با ی سرویس طلا اوردن برام با آجیل تزئین کرده بودن و شیرینی و نبات و نقل و اینا و پدر شوهرمم گوسفند خریده بود گفت ماسال چون نو خونه اید من براتون قربانی میگریم از سال های بعد شما واسه من بگیرید 😂🤌البته شوخی کرد فکر کنم
من خونه ام جواس طبقه بالا زندگی میکنم همه چی دارم ولی مادر شوهرم میگه دو نفرید همش نمیخواد غذا درست کنی آشپزی کنی بیا پایین صبحانه ناهار شام
البته ساعت ۱۲ بیدار میشم میبینم برام نهار گذاشت رو جاکفشی شوهرم نهار نمیاد شامم که میریم پایین میخوریم ولی گوسفند رو کشت آن خورد کرون گفت بزار یخچال خودت گفتم همینجا میخوریم دیگه گفت نه اونی که میخوری سهم پسره نوش جون تون این گوسفند مال شماس
دو سه کیسه از گردن و ماهیچه جدا کرد گفت رفتی مشهد ببر واسه مامانت اینا چون اونا قربانی نمیکشن