"من نامزدم ۲ روز پیش خونه مادر شوهرم شام دعوت بودم بعد شام با خواهر شوهرم تصمیم گرفتن فردای اون روز برا خرید لباس برا عروسی برن یه شهر دیگه به من و نامزدمم گفتن بیاین ولی من کار واجب داشتم گفتم نمیام بعدا تو ماشین به نامزدمم گفتم توام نرو بعدا باهم میریم فردای اون روز مادرش اینا رفتن منم مشغول کار بودم نامزدمم حتی کار داش بهم پی ام داد توام از این به بعد بدون من با خانوادت خرید نرو یکم بحث کردیم عصر قرار بود بریم حلقه بخریم سوار ماشین شدیم مامان و بابامم با ما اومدن تو ماشین حس کردم با من یکم با صدای بلند حرف میزنه بعد خرید مامانم اینا رفتن خونه و ما تو ماشین داشتیم دور میزدیم بی محلی میکرد بهم تیکه مینداخ منم گفتم حق نداری میش پدر مادرم سرم داد بزنی یهو عصبی شد برگشت دم در خونمون گف گمشو برو پایین بعدم رفت خونشون اون شب گذش
( خونه نامزدم اینا نیم ساعت با خونه ما فاصله داره ولی خونه خواهرش اینا تو محله ماس )
از قبل قرار گذاشته بودیم که امروز بیاد بریم برا رزرو آرایشگاه و فیلم بردار منم بهش گفته بودم ۴بیا دنبالم ولی حدود ۶ بود که اومد اینجا مستقیم رف خونه خواهرش و بهم پیام داد آماده شو بریم منم که حرف دیشبش بهم بر خورده بود گفتم نمیام حتی معذرت خواهی ام نکرد به خاطر خرید رفتن با خواهرش به من گف گمشو الانم رفته بود پلاس شره بود خونش منم حرصی شدم پاشدم خودم تنهایی رفتم بیرون اونم بیرون بود ولی نه پیش من یکم برا خودم گشتم بعدم برگشتم خونه بعد شامم رفتیم خونه عموم تو پیامام یکم بحثمون شد به نظرتون تند رفتم چیکار کنم درست شه همش سر خواهرش دعوا داریم ما انگار دم خواهرش ولش میکنی میدوه میره پیش اون چی کار کنم الان خیلی دلم گرفته
اون گرفت خوابید خونه خواهرش حتی بدون اینکه یه سر بیاد از دل من در بیاره
اینم بگم هفته ای چن روز شمارو خونه خواهرش میخوابه میگم خب بیا خونه ما پیش من باش میگه نه راحت نیستم