من بعد ۲۳ سال با دوتا بچه جدا شدم و البته راضیم چون طرفم خودشیفته خائن دروغگو کلاه بر دار دزد همه چی بود
فقط بهت بگم که البته ببخشید خوشی زده زیر دلت و خبر بیرون نداری وضعیت مملکت انگار چشم بسته میگم این فکر ازسرت بیرون کن وسواس فکری گرفتی خودت فقط با چیز جدید مشغول کن همین و بس تا خودت بدبخت نکردی
بر فرض جدا شدی
مشکل حل نمیشه
چون به هر حال بچه ها باید هم با پدر در ارتباط باشند هم مادر و هنوز دو تربیت متناقض در جریانه. اگر هم بچه هارو به پدرشون بدی که خب شلخته میشن شما که مشکلی با این موضوع نداری بشین زندگیتو بکن بچه ها هم شلخته باشند
نمی‌گم سخت نیست ولی واقعا برای علت طلاق بودن خیلی لوسه
چاره برای کسی که بخواد تغییر کنه نه برای کسی که خودش رو عقل کل بدونه. بچه ها بین ما گیر کردند. بچه بزرگترم چند سال اول فقط پیش خودم بود و الان من رو مادر قانونمند و مهربونی میدونه اما بچه کوچکترم واضح از من خشم داره چون نمی تونه وقتی راحتی رو بهش تعارف می کنن قانون رو انتخاب کنه. اصلا حرفم رو گوش نمیده. توغذا خوردن درس خوندن، اذیت کردن ، حرف بد زدن . من صبح تا شب تحت فشارم و میگه که ولش میخواد من نباشم تا با پدرش خوش بگذرونه. پدرش هم در حد خرید و گوشی دادن هست بقیه کارهای بچه ها با منه
مشاورره رفتم. حق رو به من می دادن اما گفتند باید باهاش صحبت کرد تا قبول کنه. اما اون اصلا قبول نداره مشاور رو که بخواد حرفاش رو قبول کنه. خودم خیلی باهاش صحبت میکنم کتاب میفرستم، نظر روانشناس میفرستم. قبول میکنه ظاهرا اما عمل که نمی کنه هیچ، احساس میکنم میخواد لج منم در بیاره بیشتر اذیت میکنه
من برای خانواده ان یک فرزند ایده آل بودم. برای همسرم خانمی که به قول خودش به بیشتر از اون حتی فکر نمیکرد. برای دوستان و خانواده یه آدم امن بودم. خود شوهرم الان هم میگه آدم خوب تو دنیا کمه اما تو حتما یکیش هستی. اما در عمل اصلا حاضر نیست کمی خودش رو تغییر بده بخاطر من. احساس استیصال و شکست دارم. خیلیا اینطوری زندگی می کنن اما من دیگه دارم له میشم. انگار دارن بچه هام رو به زور ازم میگیرند.
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
3 ثانیه پیش
3 ثانیه پیش
3 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز