خانومای متاهل بیاین حقایقی از زندگی متاهلی یا ویژگی های رفتاری مردا بگین که ممکنه دخترای مجرد ندونن

اره

ولی سخته

باید خیلی زرنگ و نکته بین باشی

من که خیلی ساده بودم و تازگیا دارم میفهمم اونموقع ام نشون دادن خودشونو ما اهمیت ندادیم

تو دستشویی 

مرد و زن جفتشون زشته تو خونه باد در بدن 😁

حالا اگر ناخواسته در رفت و موجب خنده میشه ولی همیشه طرف از چشم ادم میفته

درک و شعوری از حاملگی ندارن حتی شاید مراعات هم نکنن بیشعورن😒

🤣🤣🤣🤣🤣🤣

یه ظاهر خیلی شیک و ویترینی از خودشون به نمایش میذارن ولی بعد ازدواج میفهمی خیلی شلخته ان و عادتهای بدی دارن.

بعد از یه مدت اکثرشون مجدد به خانواده خودشون گرایش پیدا میکنن و دستپخت مادرشون براشون عالی میشه

کامنت هارو میخونم خدارو شکر میکنم مجردم!

تو دستشویی یا جایی که هیچکس نیست 

بخدا بعد ازدواج نامرئی نمی‌شیم ماهم آدم هستیم

مثال میزنی از نکته هایی که دیدی و اون موقع اهمیت ندادی ولی بعدا فهمیدی مهم بوده

قبل از ازدواج حتما یه نشونه هایی داره حتما ها،  یه جا کوچولو خودشو نشون میده این تویی که باید دقت کنی مرد و زن هم نداره ادما سعی دارن صفات بدشون پنهان کنن اون اوائل خب خوش پوش و خوش تیپ مام و ادکلن زده حرف های خیلی خام کننده ولی فکر کن این ادم همیشه میتونه اینجور باشه قطعا نه بعد از چند سال خب راحت تره دیگه شرت فقط میپوشه تو خونه

بستگی به طرفت داره ولی همه شون رو خانواده خصوصا مادرشون حساسن و ایرادای خانواده ی خودشونو نمیبینن و نمیزارن خانمشون حرفی پشت سر خانواده شون بزنه 

از همون اول ما خانما هم باید روی خانواده مون حساس باشیم و نزاریم چه پشت سر چه روبرو بی احترامی کنن

راجع به پول هم از همون اول خریدارو باید به عهده ی مرد گذاشت و عادتش داد که به همسر و بچه هاش ماهانه پول بده حتی اگه اون پولو نیاز نداری براش پس انداز کن چون اکثر مردا اول زندگی مدیریت مالیشون صفره

خواهرش در مورد همه چی نظر میداد حتی اینکه من چی بپوشم کجا بریم با کی بریم من ولی فکر میکردم از سر دلسوزیه و به حرفاش گوش میدادم

یا می‌رفتیم روستا خونه مادرش همش خواهرش میکفت کار نمیکنید من کمرم درد می‌کنه و اینا بعدا فهمیدم کلا شخصیت محبت طلبی داره و هرچی و هرجا باشه میخواد همه بهش توجه کنن ولی من فکر میکردم واقعا خسته شده و بیشتر از قبل کلفتی میکردم (به معنای واقعی کلمه همه کار میکردم ولی باز میگفتن کار نمیکنی)

همیشه ام به مامانم میگفتم دخترتون فرانسه دخترتون بهمانه کلا بهونه هایالکی میگرفتن که بکن من بدم یه روز میگفتن دخترتون دیر سلام داد یه روز میگفتن ساکته یه روز میگفتن پر حرفه 

کوچیک ترین حرفیو به یه چیز بزرگ تبدیل میکردن ما اون اواسط پشیمون شدیم ولی چون آشنایی سنتی داشتیم همون اولم عقد کردیم دیکع نمیشد کاریش کرد بابام بارها می‌خواسته طلاقمو بگیره ولی خیلی از آبروش می‌ترسه الان خونه خودمم شوهرم خیلی بهتره پای خانوادشم از زندگیم بریدم نمیزارمم هی ازم انتقاد کنن چیزی بکن حوابشوتپ میدم دیگه مثل قبل بی سر و زبون نیستن هر چی خواستن بگن منم ساکت بمونم 

ماجرا زیاد داشتیم

شب عروسی از همشون بدتر بود

ولی بعدش دیگه شوهرمو کشیدم سمت خودم فعلانم خوبه

ننه و ابجیشم دیگه نه میرم خونشون نه میان خونمون فقط مادرش چون راه دوره دیگه نمیشه کاریش کرد میرم شهرستان چند روزی مجبورم بمونم خونشون

تو خونه ما کلا آزادی بیان هست🤣