همسرم روانیه کتکم زد حس کردم دیگ دارم میمیرم توخونه داد زدم از همسایه ها کمک خاستم .خانوم همسایه شنید اومد دم در همسرم نزاشت جواب بدم فقط گفتم خوبم ببخشید برو .
بنده خدا پشت در گریه کرد که نمیتونم برم اومدم کمکت.ده دقیقه وایساد بعد رفت
خدا خیرش بده نمیومد میکشت منو.یساله ترک منزل کردم در حال جدایم منتها اومدم یسری وسایل ببرم که بدشانسی شوهرم سر رسید
الانم اومدم خونه پدرم نمیخام دیگ برگردم اونجا ولی دلم پیش همسایس که نگرانش کردم
اتفاق از زبون خواهرمه برام تعریف کرد اس داد .
هنوز ادمای خوب هستن خدا هرچی میخاد بش بده