بخدا چندباری خونه رفتیم خودم غذا درست کردم بردم یا از بیرون گرفتیم شوهرم میگفت اذیت نشه دیشب خودشون اومدن من وقتم کم بود ماهی گذاشتم و سالاد و مخلفات میز چیدم برنج رو بدون زعفرون آوردم بعد شوهرم جلو اونا گفت مگه نداشتیم گفتم وقتش نشد به جاریم گفت شما ببخش هر زمان اومدیم خونتون همه چی تکمیل بود جوری خوردم کرد که جاریم منو. امروز دلداری میداد و ازم خواست باهاش حرف بزنم
ازش متنفرم چیکار کنم با حرف درست نمیشه بارها حرف زدم منو مقصر میکنه اخرش