لطفا نگین کاش قبل ازدواج اینارو حل میکردی بعضی چیزارو حقیقتا نمیشه پیش بینی کرد و یهو پیش میاد
شوهرم ورزشکاره امشب رفتیم بیرون شام خوردیم موقع برگشت بحث این شد ک هفته بعد نیست و من دعوا راه انداختم و بهم گفت به ما هیچ وقت خوشی نیومده همیشه خرابش می کنی
سالی یبار یا دوبار ب مدت ۴ ؛۵ روز میره مسابقات تو مرکز استان
من هرسال اذیت میشم هم زندگیو ب خودم زهر میکنم هم شوهرم
قشنگ یدور قبل رفتنش رو اعصابش گند میزنم و هم موقعی ک برمیگرده
هرسال هم قهرمان میشه و من حتی ی تبریکم نمیگم بهش
متنفرم ازینکه ب مدت طولانی جایی بمونه
من خودم آدمیم ک هیچ دوست و رفیقی ندارم و هیچجا تنهایی نمیرم و شب جایی نمیمونم
من حساسم بع تبعیض
الان دوباره ی هفته دیگه میخاد بره مسابقه و من هرروز عصبیم و الان دارم گریه میکنم
یجورایی حسودیم میشه که اون میتونه و شرایطشو داره بره جایی
تابحال من ازین موقعیتا نداشتم ولی اگ داشتم ب این فک میکنم ک یقین دارم قطعا مخالفت میکرد با این چیزا
چیکار کنم ک برام عادی بشه هیچ وقت نمیتونم کنار بیام با خودم
همش گریه میکنم و حسرت میخورم و عصبیم و خشمگین مدتی ک نیست
نمیدونم چرا این همه عقده تو دلمه
من کلاس هنری هم میرم دانشجو هم هستم