همسرم تعمیری لوازم خونگی داره
( فروشگاه لوازم هم داره که شغل دوم هست)
از وقتی که نامزد کردیم و خانوادم فهمیدن همسرم تعمیر بلد 😔😔زیاده روی کردن
برای مثال نامزد بودیم شوق هم رو داشتیم میومد دیدن من
تا میرسیدغذاشو میخورد بلندش میکردن بیا فلان وسیلع رو درست کن
عقدم کردیم به همین روال
کلی غیر مستقیم میگفتیم و به شوخی که نامزدم جرئت نمیکنه دیگه بیاد خونه ما… (( چون خونه عموم هم توی کوچمون هست با داداشم))
گوششون بدهکار نبود تا آخرای عقد که دیدم دیگه همسرم اصلا نمیاد خونمون
میگفت اگه میخوای هم ببینیم بیا بریم بیرون فقط ..
منم پذیرفتم
تا عروسی کردیم بازم دست بردار نبودن … هر وقت مهمونی میرفتیم بلندش میکردن
بخدا بیچاره دیگه اخر شب میومد میرفت که نگن بمون …
الان نزدیک به یک سال که اصلااااااا دوست نداره دیگه بره خونه پدرم … حتی دعوت هم میشیم نمیره
کاش خانوادم درک میکردن 😔😔😔میدونم دستشون خالیه یا حس راحتی باهاش داشتن که اینجوری شد
اما زدن رابطه رو نابود کردن واقعا
همسرم اصلا نمیره اونجا دیگه …
اینم بگم چون وضعشون اوکی نبود همسرم هیچ پولی نمیگرفت با وجدان بخوام جواب بدم مثلا فقط پدرم قرین بر ۳۰ یا ۵۰ میلیون طلبش