رفته بودن گیلان مامانم بابامو کشت بسکه اصرار کرد بهشون خرجی بده پدرمم گفت نمیخواد مگه ما میریم کسی خرجی میده بهمون تهشم مامانم ۲تومن ناقابل داد بهشون
بعد زنعموم اینا برگشتن فقط یه شیشه کوچولو زیتون پرورده اوردن
مامانم خیلی بهش بها میده روز معلم براش پتو خرید بعد مامان خودمم معلمه زنعموم به مامانم فقط ۳۰۰ پول داد
یا واسه تولدم برام یه ماگ حرارتی خرید ولی مامانم برا اون یه سرویس قابلمه خرید
تازه زایمان کرده مامانم یه هفته هرروز براش غذا میبرد اونم چی مفصل بعد برا خودمون نیمرو درست میکرد😐بچش دنیا اومد واسش گوشواره خرید حالا من یه ماهه میگم گوشیم هنگ داره به پدرم میگه نه فعلا نیاز نیست گوشی عوض کنه
هرچیم به مامانم میگم چرا انقدر بهش رو میدی میگه تو دلت سیاهه عین عمت😐😐😐