سرموضوع کهوتوتاپیک قبلتریدگفتم الان یه روزه ازخونه بیرونه یه قفل داره درمون ازداخل میبندی دیگه باکیلیدبازنمیشه طبقه دومم هستیم حیاط نداریم صبحی شنیدم کیلیدانداخت بازنشدرفت
شبش بهش گفته بودم دیگه نیاخونه لباثاتومیفرستم خونه بابات بعدصبح پیام داده چرامن برم تو برو بعدعصری باماشین اومده جلودرخونه وایساده تانیم ساعت پیش دوباره رفتش
تانگه گوه خوردم ایندفه کوتاه نمیام بسه کتک وتحقیر
ودیشبم که بخاطربرادرش بود
نیت کردم اگه آدم شدکه هیچی وگرنه بعدیکماه جمع میکنم میرم زادگاهم
خیلی بم برخورده تاکی هرچندوقت یکبار جوش میاره برابقیه زرنگه شوهرمن نوکر برادرشه انگار درحالی که واسه خونه ساختن خودمون نمیره دنبال کاراش یه ذره مدیریت نمیکنه وگرنه این همه طول نمیکشید