چیکار میکنید من مادربزرگم توبغلم جون داد کنارش بودم تو بغل خودم پرکشید حتا غسالخونه هم تنهاش نزاشتم
۱۷ سالمه از بچگی خودش بزرگم کرد خونه عموم زندگی میکردیم
هرشب خوابشو میدیدم،دیشب دیدم ک زن عموم و عموم مادربزرگمو بیرون میکردن خیلیم گریه میکردیم منو اون بهش گفتم میبرمت پیش خودم گفت شوهرت راضی نیست
قبرستون رفتنی حالم بدمیشه قران و فاتحه و صلوات اصلا نمیتونم بخونم براش🙂🥺امروز قرار بود برم قبرستون شوهرم هفت و ده دقیقه اومد دیگه غروب بود باهاش بحث کردم رفت بیرون تا میتونستم گریه کردم الانم تب و لرز دارم دارم میمیرم خیلی دلم میخوادش توروخدا چیکار کنم عکسشو بغل گرفته بودم زار میزدم دلم براش تنگ شده🙂🥺
توروقران واسش فاتحه بفرستید اسمش حسنه دختر لمیس🙂