استاتر عزیز منظورم مادر شما نیستا گاهی بزرگترا باتصمیمات اشتباه یا افکار استباهشون باعث بدبختی بچه هاشون میشه.ما مورد داستیم برای یه دختر خانومی خواستگار اومد پسره نظامی بود دختره هرچی گفت مامان مبخوامش باهاش خوشبخت میشم مادره گفت نه حالا دلیل مادره گفت این چون نظامیه یوقتی اتفاقی براش میوفته و فوت میکنه به هرکی که واسطه شد که بزار اینا باهم ازدواج کنن فقط میگفت این نظامیه یوقت میمره یاشهید میشه خلاصه بزور دختره رو دادن به یه سوپر مارکتی بعد ۶ماه از عروسی شون پسره که سوپرمارکت داشت فوت شد...انگار ماها یسریا مون از پیش خدا اومدیم
عزیزم قدیم وجدید ندارن پدرمادر من قدیمی هستن ولی واقعا توی معقوله ی ازدواج به دل بچه هاشون اهمیت میدن خیلی...حتی داداشامم یادگرفتن. خواستگار که برام میاد چه داداشام چه پدرمادرم میپرسن دوسش داری اگه دوسش داری قبول کن چون تو میخای زندگی کنی البته
ولی بگو مادرتو ببخشه ونفرین نکنه اونم قصدش بدنبوده پیش خودش گفته نکنه بزرگه بمونه رودستم بزار اول بزرگه بره باز کوچیکه وقت داره خوش برو رو هم هست یکی براش پیدامیشه ولی اگر کوچیکه بره بزرگه میمونه
مادرت با همه زرنگیش .گند زد به زندگی بچه هاش.کوچیکه مادرتو مقصر همه بدبختیاش می‌دونه.بزرگه یه ترس بزرگ تا آخر عمر باهاشه که نکنه شوهرم خواهرمو بخواد.از همه بدتر دوتا خواهر رفت آمد کلن قطع کردن...
و جالب اینجاست ک با اولین خاستگاری ک امد برای خواهر کوچکترم ردش کرد ور صورتی ک بیکار بود دامادمون و قیافه خوبی نداشت ب خاهرم نمیامد
