خلاصه مادرشوهرم با همه جاریام حرف زد و یکی از جاریهام قبول کرد باردار بشه یکی از اون دو خواهرا گفت که من میخوام باردار بشم و ما هم گفتیم خیلی هم خوب و اگر باردار میشی دیگه ما هم حواسمون بهت هست و...
دیگه هرچی خاستی ب من بگو حتی پول دکتر و سونوهات
آقا اونم همون ماه زد باردار شد
من ب مادر شوهر و شوهرم روز اول ک فهمیدم گفتم مادرجان و فلانی ایشون چون سالهاست آرزوی پسر داره
اگر سونو رفت گفت پسره ب هیچ عنوان بچه رو ک ب ما نمیده و ماهم نمیتونیم بگیریم
ولی اگر دختر بود دیگه امیدوار میشم
این گفتم ک بدونید بازم چقدر من همه جوانب سنجیده.