فک میکنم تو خونمون نفرات زیادی ب جز خودم و همسر و بچه هام زندگی میکنن
مثلا با پنجاه نفر زندگی میکنم
ما دسشوییون تو راه پله هاست چند روز پیش داشتم میومدم بیرون از دسشویی بعد شوهرم بالای راه پله ها وایستاده بود داشت نگام میکرد با لبخند
منم خندیدم اون رفت به سمت راه پله های بالای پشت بودم فک کردم کاری داشته بالای پشت بوم اومدم تو دیدم روی مبل نشسته با دخترم بازی میکنه...
یا داشتم تو آشپز خونه کارامو میکردم بچه ها هم داشتن تلویزیون میدیدن از توی اتاق صدای باز کردن در کمد اومد...
خیلی از این اتفاقا میفته خیلی عجیب
یه بارم تو راه پله ها انار گذاشته بودم که خراب نشه صبح که برای نماز بیدار شدم صدای پلاستیک میومد از راه پله رفتم نگاه کردم دیدم کسی نیست ولی کل راه پله هامون از دونه های انار پر شده بود تا دم در
خسته شدم واقعا