حالم از پدرشوهرم بهم میخوره

اون یه جعبه دیگه روهم شوهرم واسه من خریده بود ک ببرم بالا بخورم چون دفعه قبلی یه جعبه خزیده بود که من خونه مامانم بودم پدرشوهرم تقسیم بندی کرده بود ..شوهرم اومد خونه مامانم گف ۳ تاهم واس تو نگهداشتن ولی رفتم خونه خبری نبود  بخاطر همین شوهرم دوتا جعبه خریده بود 

اون یکی هم پایین خونه پدرشوهرمه گفتن واسه یه نفر دیگس بفروشیم ب دختر خالم چون میخواست 

ب نظرتون چیکار کنم ؟ برم اون بردارم بیارم بالا یا بیخیال شم

یعنی حالم از خودمم بهم میخوره که اختیار رفتارم رو ندارم تو همچین موقعیت هایی 

حالا یه جعبه بيسکوئيت پایین هست که همسرم برای من خریده بود 

چیکار کنم ..برم   مثلا به خواهرشوهرم تعارف کنم بگم چن تا بردار واس خودت من بقیش ببرم بالا شوهرم نمیذاره بفروشم ب دختر خالم گفت دفعه قبلی واسه تو بيسکوئيت نگه نداشتن این خریدم بیاری بالا بخوری واسه اونا دفعه بعدی میهرم

بچه جاریم یکی ۱۰ سالش یکی هم ۱سال 

بچه من هنوز ۳ هفته اس دنیا اومده 

پری روز هم بستنی میخورد بعد ب جاریم گف شما نمی‌خورید 

اونوقت ورداشت برد گذاشت سرجاش موقع برگشت ب من گف تو نمیخوردی منم گفنم نه گف چرا گفتم نمیخورم 

بعد ک جاریم رف بالا شروع کرد ب تعارف چی و نم چی میخوری فردا بخرم واست و اینا 

جاریم خیلی خودشیرینی و پاچه خواریشو میکنه 

ولی باز با این حال پدرشوهرم در خفا منو بیشتر تحویل میگیره 

ولی پیش اون نه 

منم از این کارش بیشتر بدم اومد 

ب نظرت واسه ناهار نرم پایین؟یا بچه رو نبرم پایین خودم برم ناهار بخورم بیام بالا 

اون یکی جعبه بيسکوئيت چیکار کنم دست نزنم بهش؟ یا یجوری بفهمونم واسه این خریده ک دفعه پیش واسه من هیچی نگه نداشتن

مهمونی نبود ک عزیزم 

ما با خانواده همسرم زندگی میکنیم

سر همه چی همین اخلاق و رفتار رو داره 

ازش بدم میاد 

بخاطرشون این زندگی رو نمیخوام

جدا از این همسرم خرما خشک هم خریده بود ک مادرشوهرم ب جاریم گف یکم ببر بالا بخورید ولی ب من که زائو ام هیچی

ب مادرشوهرم اینا گفتم ک شوهرم گف بیسکویت واست نگه نداشتن منم گفتم نه اونم گف دوتا کارتون خریدم یکی پایین یکی هم واسه تو 

باهم زندگی می‌کنیم شوهرم راننده اس بار ک میزنه و میاد خونه پدرشوهرم میره میارتش با ماشین 

یعنی متنفرم ازش 

اگه خواست این یکی روهم تقسیم بندی کنه  برنمیدارم میگم من نمیخورم