دیروز بارون میبارید زیر بارون گریه میکردم دعاکردم گفتم خدایا التماست میکنم این رو به من ببخش من و نامزدم (پارسا) دوسال باهم بودیم در واقع دوست بودیم اما در قالب خانواده هیچ رابطه غیرسالمی نداشتیم قصدمونم ازدواج بود بشدت عاشقش بودم و هستم ما به مدت چند ماه خیلی الکی جداشدیم لطفا نپرسین قضیش مفصله خودمون باهم مشکلی نداشتیم دیشب من بیرون بودم مزاحمم شده بودن یهو پارسا رسید دقیقا سرخیابون خونه ما بودیم بشدت باهاشون دعوا کرد گفت چیکار دارین به زن من😐 خیلی تعجب کردم چون ماکاملا ۶ ماه جداشده بودیم بعد باهم حرف زدیم کلی گفتیم و خندیدیم یه کادو کوچیکم برام خرید اخر بار گفتم یعنی الان اشتی کردیم گفت خیلی وقته دلم تنگ شده بود هردوشماره هامونو عوض کرده بودیم
بعد اون شماره منو گرفت منه احمق نگرفتم هنوز ازش هیچ خبری نیست خیلی حالم بده تروخدا بیاید بگید چرا اینکار میکنه
( عزیزم لطفا نگو سرکاری یا از این حرفا یا دنبال پربازدید چون اگر بودم مثل بقیه تیکه تیکه تایپ میکردم اما همشو یه جاگفتم🥲)