سلام عزیز
بارها تو همین تاپیک وقتی از پسرت گفتی اشک ریختم
هربار متن پیاماتو میخونم انگار قلبم تیکه پاره میشه
هیچ وقت نمیتونم بگم می فهممت
فقط از خدا میخوام به حرمت ۶ ماهه ی کربلا، دلتو آروم کنه و بهت توان و انرژی و نشاط مراقبت از فرزندانت رو بده
شرایط زیارت داشتی حتما برو... قم، مشهد، کربلا... حتی حرم حضرت عبدالعظیم(ع)...
سعی کن هر روز چن بار گلاب اصل به صورتت بپاش
هر روز اسپند+کندر دود کن
مواد ضد سودا مصرف کن... کمخون نبودی، حتما زالودرمانی کن
بهار شد بزن به دل طبیعت... با پای برهنه داخل رودخونه و روی خاک راه برو
واسه خوب شدن حال دلت تلاش کن
..........
نمیدونم چرا با پیامات ناخودآگاه یاد یکی از دوستام افتادم!
سال هاست با هم دوستیم... از وقتی میشناسمش به شدت وابسته ی خونواده ش بود... اکثر مواقع همسرشو تنها میذاشت و میرفت خونه پدر و مادرش... خونواده ای شاد و به شدت عاطفی بودن که مدام باید همو می دیدن. هرسری خونه یکیشون دوره مهمونی بودن. که دوستم به خاطر مشغله ی کاری همسرش، با بچه هاش میرفت شهرستان
همسرش خیلی اوقات تنها بود
ان شاءالله ۱۰۰ سال سایه همسرت رو سر شما و بچه هاتون باشه...
حدود ۳ ماه پیش همسر دوستم جلو چشمش ایست قلبی کرد و فوت شد😔
تا مدت ها تو شوک سنگین بود. تلفن هیچکدوم از دوستای مشترکو جواب نمیداد
امروز احوالشو پرسیدم، میگفت بالا سر جنازه همسرم داااد زدم، گریه کردم، التماس کردم و از خدا خواستم همسرمو بهم برگردونه، بچه هام، پدر و مادرم، برادرا و خواهرا و همه کسم رو ازم بگیره!!! بعد چن ماه هنوزم سر حرفم هستم... هیچ وقت فکر نمیکردم با نبود همسرم اینقدر بی پشت و پناه و درمونده بشم!
همه ی صحبتاش با گریه و اشک بود
از دوست شاد و شوخ طبع و پرانرژیم هیچی باقی نمونده بود
دوستم خیلی مومن و مقیده... بنده خدا تازه همسرش فوت شده. به ۲ هفته نرسیده صاحبخونه گفته بود تخلیه کن! حقوق همسرشو قطع کردن! مشکلات مالی!!! با اون حال خراب پیگیر کاراش شده بود گفت با اون حجم از داغ عزیز ، زمین و زمان بهم شماره میدادن و درخواست رابطه!!! 😔و اونقدری که داغ همسرم سنگینه، هزاران برابر رفتار دیگران اذیتم میکنه. نمیتونم برم بیرون. گوشیم زنگ میخوره تنم میلرزه . بهونه گیری بچه ها زیاده و منم نای دلداری و غذا درست کردن و رسیدگی بهشونو ندارم!
نمیدونم چرا پیامتو خوندم دوستم تو ذهنم اومد... شما داغدار فرزندتون...
دوستم میگفت کاش خدا بچه ها و همه ی خونواده مو میگرفت همسرم برمیگشت...
خدا به دل هردوتون صبر بده... داغ عزیز سخته...
اما بعضی مصیبتا خیلی سخت ترن
شما خداروشکر همسرت هست ... واسه مخارج بچه ها تلاش میکنه. حتی اگه کمکی هم نکنه، همون دلداری هرچند مسخره، بهت آرامش میده.
عزیز... زن وقتی حال دلش بده، هیچ جایی مثل آغوش همسرش حالشو خوب نمیکنه! حتی سر سجاده!!!
اصلا انگار قفل درای آسمون بعد صاف شدن دل زن و شوهر از هم، باز میشه!
برو بغلش کن... گریه کن. ضجه بزن .عزاداری بچه تو بکن. هرچی تو دلته بگو. داد بزن... گله کن! توقعاتتو بگو
بذار سبک شی... اما نذار تو دلت کوهی از شکوه و گلایه تلنبار شه!
هرچن وقت یه بار حرفای دلتو بیرون بریز. بذار آروم شی.
ان شاءالله به حق صاحب الزمان(عج) خیلی زود صدای پرنشاط قهقهه و خنده های کودکانه تو خونه تون بپیچه و زندگیتون پر از شور و نشاط و شادی بشه🌺
ببخش اگه ناراحتت کردم