مادرم سه ساله فوت کرده
بابام رفت زن گرفت. بخدا بابام ندیده بودم تو ۲۴سال زندگیم سالاد درست کنه
بمونه فرش بشوره خونه تکونی کنه
ماهم خونه تکونی میکردیم غر میزد تازه
یا پول تو جیبی بده
یا خرید فصلی کنه برای لباسوفلان
هربار میرم خونمون اتیش میگیرم من دبیرستانی بودم موقع امتحانا تو یخچالمون روغن اب با یه بسته پنیر پگاه بود مامانم یه روز از شدت ناراحتی گریه کرد گفت حداقل خوراکی و میوه برا تو بخره
مثلا میوه درحد سه بار توماه
خوراکی که خونمون معنی نداشت
فقط شامو ناهار میخوردیم که نه سالادی بود نه ترشی
الان خونه بابام انواع کره پاستوریزه حلوا شکری و...
دلم برای مامانم کبابه زندگی نکرد