چون سریع خواهر مادرشو دنبالمون راه میندازه تو یه ساختمونیم حتی برای تعطیلات میریم شهرستان اینام اونجا خونه دارن اونجا هم با هم تنها نیستیم سر این دو نفره رفتن کلی جنجال شد قهر کرد ازخونمون رفت گف تو میخای منو از خانواده ام جدا کنی تا حرف بهش میزنم میگم زندگی مشترک تشکیل دادیم و فلان باید خیلی جاها خودمون باشیم میگه میخای جدامون کنی حالا این آقا به کنار خانواده اشم فهم و شعور ندارن دنبالمون همه جا راه نیفتن بخاطر همین همه جا دیگ تنها میرم چون اعصاب جمعیت ندارم کار بانکی هر چی که شوهرم باهام میاد یا با ماشین برسونه با اتوبوس و تاکسی میرم گفتم خودمو خودت بریم میخاست خواهر کوچیکشو بیاره گفتم من نمیام میخاست باز با مادر خواهرش بره خرید پدر شوهرم ماشین نداره برای این خریدن اونروز نرفتم باهاشون حالا معلوم نیس جای گردشگری هم رفتن یا نه این بچه ننه بازیاش دهن لق بودنش وابستگی و مشکلات دیگه شده قوز بالای قوز
تک پسره و حاضرم خونه ماشین همه چی رو به پدرش برگردونه بریم جایی که آرامش داشته باشم بتونیم دو نفره بریم تنها هم اگه خیلی کم بریم انگار عذاب وجدان داره