واقعا دوست دارم بهم کمک کنید همفکری کنید دارم روانی میشم. من حدود یکساله نامزدم. خواستگار زیاد داشتپ ولی خب قسمت شد با یه اشنای دورمون نامزد کنم ک فامیلا معرفی کده بودن آدمِ شدیدا خوبی گفتن هستش تا پدرو مادرش زنده بوده خرج پدرو مادرو خواهرو برادرشو کاملا داده. پدر شو حج فرستاده و خرج کفن و دفن پدر مادرشو ک توو یکسال از دستشون داده رو داده. مراسم سالگردم پدرشو مادرشو باهم ماهع اینده میگیره. برای برادرش خونه خریده ماشین گرفته و وسایل خونشو تکمیل کرده. برادرش یکبار نامزد کرده و توو نامزدی دخترِ خیانت کرده فامیل بوده و ایشون مهریه ی طرف رو ک دو سال پیش ک ب پول الان حدود چهار میلیارده رو داده. خواهرشو خرج تحصیلشو داده بینیشو عمل کرده جهیزیشو خریده (مرداد ماه) داماد اشناشون بوده حالا سو استفاده یا هر چی همه ی جهیزیه و طلا رو گردن همسر من انداخته ک واسه خواهرش خریده و خونه اجاره کردن که اجاره و پیش پرداخت خونه رو هم همسر من داده. من اهل ازدواج نبودم چون خواستگارام زیاد بود هر کیو پسند نمیکردن و ایشون هم بدتر از من انقد ایراد گیر و سخت پسند بودن ک دیگ خواهر و فامیلای دور ما پیشنهاد داده بودن ایشونم اومد دیدو پسندیدو ما نامزد کردیم . برای همه عجیب بود از نامزدی تا بله برون و عقد ما بیست روز کشید. خواهرشون برای من بهترین وسایل رو برای بله برون اوردن گرون تر نشون بهترین ادکلن و طلاها قبل از عقد با لباسو شالو کیفو کلی وسیله های مارک.همه چی اوکی بود تا اینک رفته رفته حس کردم خواهرشون ب زندگی ما حسادت میکنه. اینم بگم پدرو مادرشون مریض بودن و خواهرشون حدود ۱۸ سال از پدرو مادر پرستاری کرده جوریک دستشویی روو فرش میکردن فلج بودن و این میرسیده و همسر من شهر دیگ کار میکرده. همسر من ب خاطر زحمات خواهرشو چون وضعشم اوکی بود گفته بود یه خونه هم برات میگیرم و در حال ساخت یه خونه هم بود که یه طبقه واسه خواهرش و یکی هم مال خودمون. بعد یک مدت اینا حس کردن من ب نامزدم یاد میدم ک ب خاهرو برادرش عین قبل نرسه. منم اذیت بودم ک چرا انقد همسرم ب فکرشونه درحالیک ما هنو. عقدیم عروسیمون مونده باز واسه برادرش زن گرفته کلی هزینشو داده و قرارع عروسی اونارم بگیره ولی فعلا خودمون وسطیم خونه هاشو رهن داده و با رهنش ب برادر خواهر رسیده وما فعلا باید مستاجر بریم . چون نداره الان رهن خونشو بده کارش خوابیده. توو نظرات بقیشو میکم ببخشید طولانیع واقعا دلم پره