منم تا پامو میزارم تو خونه دلم میگیره انگار جادو داره
تو حیاط که متنفرم رد بشم از بالا فقط چک میکنن
خودشم من تو این شهر غریبم عصر شوهرم میاد میریم نیم ساعتی دور میزنیم میوه یا هرچی نیاز باشه میخریم
مادرش فکر میکنه میریم گوه بخوریم چشمش دنبال ماست
ببین در چه حده شوهرم میگه انقد حسادت کرده برامون انرژی منفی فرستاده تو ماشین دعوامون میشه سر هیچ
اگر از ابنجا بریم
از این همه انرژی منفی
دعا و جادو
چشم زخم راحت میشیم
اما
شوهرم میفهمه ولی کیه که عمل کنه😮💨