میخام برای شوهرم بنویسم دیگه دوستت ندارم

یعنیرشما حدست اینه که با کسی باشه 

پول که نداره یعنی مشکل مالی زیادداریم 

راستی ساعت پنج ونیم رفته پایین که بره سرکار ماشین استارت میزد روشن نمیشد تالان پایین 

نیم ساعت پیش زنگ زد در باز کن باز کردم 

اما اصلا نپرسبدم زنگ نزدم چرا نرفتی مگه چیشده آخه همیشه میپرسبدم 

دیشب که اون حرف رو‌ زد که گفت خواهرای منم ناراحت کردی تاحالا 

خیلی دلم شکست 

بااینکه دیده بود بارها رفتارشونو 

اما همیشه می‌گفت تقصیر تویه 

تو‌زود ناراحت میشی  بااینکه رفتار و کلام خونوادش رو حتی مادرم هم تایید نمیکنه  

دیشب که گفت گفتم پس تو زنتو به ارزن هم حساب نمیکنی گفتم خوبه دیدی بارها اما من فراموش میکردم بخاطر تو 

منو باش با تو درددل میکردم مثلا 

میگی می‌فهمه خودش رفتارم چرا سرد باهاش 

نوشته بودم که دیشب که جریان برادرم رو به شوهرم گفتم چون فهمیده بود 

تو ماشین که میگفتم فکر کردم می‌شنوه حق میده بهم 

اما یکهو گفت خواهرای منم تو ناراحت می‌کنی همیشه 

دلم شکست آخه خودش میدید که اونا چجوری برخورد میکنن بهش میگفتم که بخاطر تو گذشت میکنم چیزی نمیگم که احترام ها شکسته نشن 

اما فراموش کرده بود و درنهایت دیشب بااین حرفش فهمیدم حق به اونا می‌داده همیشه 

و همینطور دیگران که زن برادرمن میشه 

سخته بفهمی شوهرت هیچ هواتو نداره 

اون از داداشم که اینجور داغ می‌کنه برای زنش 

این از شوهرما 

حسرت به دلم موند که حمایت کنه 

دلم واقعا سرد شد  چسبیدم به درسم  

میگی وظایف انجام بدم و هیچ توجهی نکنم وقتی چایی نداریم تو خونه 

می‌ره شب ساندویچ میخوره شام هست 

چجوری ببرم چایی براش که از صبح پایین درگیر ماشین بود تا یازده ظهر 

هیچ مدل توجه و کنجکاوی از طرف اون نمیبینم 

که دلم خوش باشه براش مهمم 

بگم منم کسی رو دارم 

حتی نمیپرسه چرا ناراحتی چیشده 

کی ناراحتت کرده 

یعنی مسلما الآنم شروع کنم بی محلی و کم حرفی و تو‌خوپ بودن نمیپرسه 

اره ساده ام 

و ازاین محبت های زیادم که فک میکردم همه مثل خودمن ناراحتم 

میاد خونه اینقدر بچمونو بوس می‌کنه قربون صدقه می‌ره من آرایش میکنم لباس زیبا میپوشم اصلا هیچی نمیگه هیچ کاری بوسی نمیکنه تعریف نمیکنه همش میگه خستم 

بارها گفتم من زنتم زن فقط از شوهر توقع محبت داره نه مردهای کوچه خیابون اصلا نمی‌فهمه 

خسته شدم واقعا 

پیام میدم اصلا جواب نمی‌ده مثلا میگم چی بخر کی میای 

اون کار رو چیکار کردی 

یا هر پیام دیگه اصلا جواب نمی‌ده 

زنگ فقط منم که میزنم 

حس میکنم از مجبوری بامنه

کی فهمیدی به این نتیجه رسیدی 

زن برادرم بار اولش نیس که اینکارمیکنه  

یکبار تو‌سفر بودیم بخاطر شوخی ها چنان باد کرده بود که برگرده شهرشون 

با همه باد داشت  

اتفاقا اون بزرگ می‌کنه باید بفهمه که مرد رو پر کنی یا بری بگی اون به روی طرف میاره و اوضاع بدتر میشه 

شوهرمن خبر نداشت 

ما رسیدیم خونه مادرم 

دختره تو پله ها هی اسم منو می‌آورد می‌رفت بحساب قهر کرده بود 

بعد داداشم پیام میداد شوهرم 

هرچی گفتم چی نوشته نشون نداد 

فهمیدم پشتم خالی کرده 

اون از همه غیر من دفاع می‌کنه 

خونوادش جلو چشمش بد میکنن تیکه میندازن میگه تو 

زن برادرم  چندبار رفته پشت سرم به برادرم چیزی گفته که بین ما خراب شده من هی گذشت کردم  اما این بار دیگه خسته شده بودم 

فکر کن رفته بوده به داداشم گفته خواهرت کم محلی کرده بمن 

درحالیکه من سرم پایین بود آرایش میکردم بعدم یکم دلخور بودم که بد جواب داده بود همینو فورا گفته بود که داداشم اومد تو اتاق توپش در بود که چرا به زن من بی محلی کردی