مادرشوهرم ۱۳ ساله با شوهر من زندگی میکنه یعنی همه جوره ساپورتش کرده منم ۲ ساله ازدواج کردم باهاش خلاصه من دیگه طاقت پیرزن داری نداشتم واقعا افسرده و عصبی شده بودم از حرفاشو کاراش رفت خونه دخترش چون خودش جایی نداره بعد فوت پدرشوهرم ۳ تا پسر دیگش زندگیشو از چنگش درآوردن الان چند ماهی میشه خونه دخترشه ولی کارت حقوقش دست شوهر من بود خودش نگرفته بود شوهرمم پولاش خرج کرده یعنی این مدت دستش خالی بود مجبور شد حالا خواهرش میگه کارتو بدستم برسون باید حقوق این چند ماه توش باشه دستت امانت بوده بمن چه که نداری ولی هیچکس از شوهرم قدردانی این ۱۳ سالو نکرد همه جوره مثل پروانه دور مادرش چرخیده خوب ما ام حق زندگی داریم دلم نمیخواد یکی کنارم باشه دائم تو خونه ، از اینهمه قدرنشناسی دلم گرفته حتی مادرشوهرمم گفته تمام پولام خوردن حالا کلش شاید بشه ۲۰ ۳۰ میلیون واقعا تو این زمونه خوبی کردن فایده نداره ما زمین خریدیم شوهرم گفت چند ماه کارتت دستم باشه بعد جبران میکنم گفتن وا خوب نخر مگه واجبه معامله سنگین نکن ولی شوهر من تا ۴۲ سالگی بخاطر مادرش ازدواج نکرد و همه جوره بهش رسیده مکه و کربلا و بهترین مسافرت ها و... با هزینه خود شوهرم برده من از نمک نشناسیشون واقعا ناراحتم