من معلمم پارسال از مدرسه ای ک بودم اومدم بیرون امروز مامان یکی از شاگردای پارسالم ک خیلی دوسش داشتم واونم‌منو‌دوسداشت زنگ زد بمن ک پنشنبه تولد دخترمه بهش گفتم کیارو‌دعوت منم گفته مامان هیچکس آرزو‌دارم مه یاس جونو(منو گفته)یه بار دیک ببینم اون تو‌تولدم باشه یکساله ک من اونحا نیسم از طرفیم دودلم برم یان نمیخوام خاطرات اون مدرسه یادم بیاد دوسنداشتم اونحارو بهش گفتم نمیتونم بیام گفت یکساعت بیا برو کحبت میکنی و…چیکار کنم بنظرتون؟؟
برو
برو خب🥲 بچه انقد تورو دوس داشته به یادته.. حضورت براش کادو حساب میشه حتی
بله، می رفتم.
برو
بنظرم برو
طفلی بعد یک سال زنگ زده تورو یادش مونده این همه دعوتت کرده
یک ساعت رو تحمل کن برو گناه داره
بگو خیلی دوست داشتم بیام ولی مریضم نمیتونم بیام
نمیخوام مریض شید
درستش اینه که بچه رو بیارن معلم رو ببینه نه معلم رو بگن بیا بچمون شما رو ببینه
اگه خودت دوست نداری بگو تولد رو نمیتونم ولی فلان جا هستم اگه فلانی جان خواست بیاد خوشحال میشم ببینمش
اگه حال خودتو بد میکنه نرو
اگه بری از کیسه عزت نفست خرج کردی اینجوری پیام خوبی به ناخودآگاهت نمیدی
تو اولویت خودت هستی
ببین چه اثری روی بچه داشتی که بعد از این همه وقت فقط خواسته تو باشی. به خودت احساس خوبی نمی‌ده؟
با اجازه استارتر .تو رو خدا خواهش میکنم اگ میشه تاپیک دومم و گزارش بزنین خواهرم تو سایت خواهش میکنم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز